صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۰۱

۱

هر که زشت است همان زشت به عقبی خیزد

کور از خواب محال است که بینا خیزد

۲

خازن مرگ مبدل نکند گوهر را

جاهل از خواب محال است که دانا خیزد

۳

ننگ همت بود از هیچ فشاندن دامن

سهل زهدی است که کس از سر دنیا خیزد

۴

حاصلش ماندگی و آبله پا باشد

هر که بی جاذبه آن طرف از جا خیزد

۵

روی در قبله عشق است همه عالم را

منزلش بحر بود سیل ز هرجا خیزد

۶

رحمت از چهره دل گرد گنه پاک کند

تیرگی از دل سیلاب به دریا خیزد

۷

هر نسیمی که به گرد سر یوسف گردد

آه بیطاقتی از جان زلیخا خیزد

۸

گر چنین دست برآرند بزرگان به طمع

ابر چون پنبه افشرده ز دریا خیزد

۹

شمع بینش شود از خاک شهیدان روشن

نرگس از تربت این طایفه بینا خیزد

۱۰

گر به بالین من خسته دل آید صائب

رنگ اعجاز ز سیمای مسیحا خیزد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۸۳

نظرات