
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۰۷
۱
می توان گرد خط از آینه حسن زدود
از گهر گرد یتیمی اگر آسان خیزد
۲
لعل چون لاله به دور لب رنگین سخنت
داغدار از جگر کان بدخشان خیزد
۳
روی بر تافتن از ما ز مروت دورست
غیر تسلیم چه از دیده حیران خیزد؟
۴
گرد پاپوش به ویرانه ما افشاند
هر کجا سیلی ازین کوه و بیابان خیزد
۵
مرگ عیدست ز افلاس به تنگ آمده را
همچو آن خفته که از خواب پریشان خیزد
۶
پای در دامن تسلیم و رضاکش صائب
تا ترا نکهت یوسف ز گریبان خیزد
۷
خط سبزی که ز پشت لب جانان خیزد
رگ ابری است که از چشمه حیوان خیزد
تصاویر و صوت

نظرات