
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۰۸
۱
گریه ابری است که از دامن دل می خیزد
آه گردی است که از رفتن دل می خیزد
۲
دم جان بخش به هر تیره درونی ندهند
این نسیمی است که از گلشن دل می خیزد
۳
زاهد خشک کجا، نغمه توحید کجا؟
این نوا از شجر ایمن دل می خیزد
۴
در حریم دل اگر ماهرخی مهمان نیست
این چه نورست که از روزن دل می خیزد؟
۵
هر حجابی که به علم نظر از پیش نخاست
به دو پیمانه می روشن دل می خیزد
۶
عشق درمان گرانجانی ما خواهد کرد
آخر این کوه غم از دامن دل می خیزد
۷
چشم بد دور ازان سلسله زلف دراز
که ز هر حلقه او شیون دل می خیزد
۸
منع صائب نتوان کرد ز فریاد و فغان
کاین نوایی است که از رفتن دل می خیزد
تصاویر و صوت

نظرات