صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۱

۱

ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را

گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را

۲

که می آید به سروقت دل ما جز پریشانی؟

که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟

۳

به تیغ بی نیازی خون آهوی حرم ریزد

سیه چشمی که در پی می دود مرغ دل ما را

۴

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی

توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

۵

اگر بی طاقتی در دامن درمان نیاویزد

شکستن مومیایی می شود آخر دل ما را

۶

مسیحا در علاج ما نفس بیهوده می سوزد

لب خاموش ساغر می گشاید مشکل ما را

۷

چه لازم منت خشک از فلک برداشتن صائب؟

چه رنگینی دهد این جام خالی محفل ما را؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۹۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۷۳

نظرات

user_image
سلیمانی مقدم
۱۳۹۴/۰۹/۲۸ - ۱۴:۰۸:۳۳
با سلاممصرع اول بیت دوم به نظر باید اینطور باشد:که می آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟