صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۱۲

۱

زین سعادت که ز بال و پر ما می‌ریزد

استخوان‌بندی اقبال هما می‌ریزد

۲

به سبکدستی من نیست درین بزم کسی

اول از ناخن من رنگ حنا می‌ریزد

۳

خار صحرای جنون می‌بردش دست به دست

هرکه را آبله گل در ته پا می‌ریزد

۴

رهروی را که بود درد طلب دامنگیر

خار در رهگذر راهنما می‌ریزد

۵

زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب

زلف او عطر به دامان صبا می‌ریزد

۶

از لحد خاک گشاده است بغل در طلبش

خواجه از بی‌خبری رنگ سرا می‌ریزد

۷

با دل خون شده بر گرد جهان می‌گردیم

تا نصیب این کف خون را به کجا می‌ریزد

۸

می‌شود گوهر، اگر جمع تواند کردن

آبرویی که به دریوزه گدا می‌ریزد

۹

می‌شود دعوی خون روز قیامت صائب

رنگ هر گل که ز نظاره ما می‌ریزد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۸۸

نظرات