
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۱۶
۱
تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
۲
بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد
دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد
۳
می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟
دست و پا گم نکند صید چو صیاد رسد؟
۴
جگرم تازه نشد از گهرافشانی ابر
مگر این سوخته را برق به فریاد رسد
۵
مور شو مور، که حکمت به سلیمان گذرد
گر به صحرای تو با لشکر ایجاد رسد
۶
نرود کاوش رشک از دل عاشق که هنوز
ناله تیشه به گوش از دل فرهاد رسد
۷
بر سر قسمت تیغ و قلم آید چو قضا
منشی ظلم ترا خامه فولاد رسد
۸
رو به دل بردن صائب چو کند چهره او
از دو جانب سپه زلف به امداد رسد
تصاویر و صوت


نظرات