
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۱۷
۱
کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟
جنبش قاف محال است به عنقا برسد
۲
جگر تشنه صحرای علایق ترسم
سیل ما را نگذارد که به دریا برسد
۳
عالمی همچو صدف چشم و دهن وا کرده است
به که تا گوهر عبرت ز تماشا برسد؟
۴
می گذراند کم نعمت باقی فردا
هر چه اینجا به تو از نعمت دنیا برسد
۵
هرگز از کبر نکردی نگهی در ته پا
به تو چون مایده فیض ز بالا برسد؟
۶
ناقص از تربیت چرخ نگردد کامل
باده خام محال است به مینا برسد
۷
حیف و صد حیف که در دایره امکان نیست
اهل دردی که به درد سخن ما برسد
۸
شهپر دامن عصمت به فلک می ساید
پی یوسف چه خیال است زلیخا برسد
۹
از کمندش نجهد هیچ شکاری صائب
دست هرکس که به آن زلف چلیپا برسد
تصاویر و صوت

نظرات