صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۲

۱

خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را

مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را

۲

در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد

به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را

۳

زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد

چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را

۴

تو کز خون شیر و نوش از نیش و گل از خار می سازی

به چشم خلق شیرین ساز تلخ افسانه ما را

۵

اگر چه بحر رحمت بی نیازست از حباب ما

به باد آستین مشکن دل پیمانه ما را

۶

در آن شورش که نه گردون کف خاکستری گردد

ز برق بی نیازی حفظ کن کاشانه ما را

۷

ز بیم گفتگوی حشر فارغ دار دل صائب

شفاعت می کند عشقش دل دیوانه ما را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۹۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۷۰

نظرات

user_image
مجتبی
۱۳۹۵/۰۷/۰۸ - ۱۵:۱۸:۴۸
سلام.بیت2 مصرع 1:درآن صحرا که چون برگ خزان انجم فرو ریزد...؛ اشتباهاً "انجمن" ضبط شده است. به نظرم مراد شاعر صحرای محشراست واشاره ای دارد به آیه" و اذاالنجوم انکدرت"(سوره تکویر/ آیه2).