
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۲۶
۱
هر که ایام خط از سیمبران غافل شد
از شب قدر به ماه رمضان غافل شد
۲
بیخودی می کند اوضاع جهان را هموار
وای بر آن که ازین خواب گران غافل شد
۳
روزی بسته دهانان رسد از غیب، چرا
از دل تنگ من آن غنچه دهان غافل شد؟
۴
با قدم خم شده خوش نیست پریشان نظری
در کمانخانه نباید ز نشان غافل شد
۵
به فلک می رسد این دود کبابی که مراست
از دل سوخته من نتوان غافل شد
۶
هر که از پشت ورق روی ورق را خوانده است
در بهاران نتواند ز خزان غافل شد
۷
رتبه جاذبه عشق بلند افتاده است
بر فلک مه نتواند ز کتان غافل شد
۸
یوسف از سیلی اخوان به غریبی افتاد
چون تواند کس از ابنای زمان غافل شد؟
۹
یاد آن جان جهان است حیاتی گر هست
مرده دل آن که ازان جان جهان غافل شد
۱۰
دامن بخت جوان رفت ز دستش بیرون
صائب آن روز که از پیر مغان غافل شد
تصاویر و صوت

نظرات