
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۳
۱
نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را
ز چشم جغد باشد روشنی ویرانه ما را
۲
گرانی می کند بر گوشه گیران پرتو منت
نگه دارد خدا از چشم روزن خانه ما را!
۳
در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن
که منع از کوچه گردی می کند دیوانه ما را؟
۴
ز برق تیشه ما سنگ خارا آب می گردد
که حد دارد گذارد لب به لب پیمانه ما را؟
۵
سپند شوخ ما بار دل مجمر نمی گردد
به خرمن می رساند بی قراری دانه ما را
۶
پر پروانه سازد پرده خواب فراغت را
مده در گوش خود راه آتشین افسانه ما را
۷
به چوب گل دهد تهدید ما ناصح، ازین غافل
که گردد خامه مشق جنون دیوانه ما را
۸
نفس دزدیده، پا در خلوت وحشی خیالان نه
که هست از چشم آهو حلقه در خانه ما را
۹
اگر درد سخن می داشت صائب صید بند ما
ز گوهر چون صدف می کرد آب و دانه ما را
تصاویر و صوت



نظرات