
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۳۸
۱
چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد
زینت ساده دلان پاکی گوهر باشد
۲
پرده چشم خدابین نشود خودبینی
مرد را آینه زندان سکندر باشد
۳
خود حسابان نگذارند به فردا کاری
عید این طایفه روزی است که محشر باشد
۴
گشت در سنگ ملامت به تن زارم پنهان
رشته شیرازه جمعیت گوهر باشد
۵
جلوه شاهد غیبی به تو رو ننماید
خانه چشم تو چندان که مصور باشد
۶
غم افسر نخورند اهل خرابات مغان
سر گران چون ز می ناب شد افسر باشد
۷
اهل مسجد ز خرابات سیه مست ترند
گردش سبحه در او گردش ساغر باشد
۸
شمع و پروانه به دلگرمی هم می سوزند
شعله خواهش ما نیست که یک سر باشد
۹
هوس گلشن فردوس ندارد صائب
هر که را گوشه میخانه میسر باشد
تصاویر و صوت

نظرات