صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۵۶

۱

نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد

تحفه سوختگان مشت شراری باشد

۲

باغ من دامن دشت است و حصارم سر کوه

من نه آنم که مرا باغ و حصاری باشد

۳

غنچه آبله ام، برگ قناعت دارم

روزی من ز دو عالم سر خاری باشد

۴

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

۵

گل داغی که ازو سینه ندزدی امروز

در شبستان کفن لاله عذاری باشد

۶

خس و خاری که ز راه دگران برداری

در دل خاک ترا باغ و بهاری باشد

۷

به شمار نفس افتاد ترا کار و ز حرص

هر سر موی تو مشغول به کاری باشد

۸

زنده در گور کند حشر مکافات ترا

بر دل موری اگر از تو غباری باشد

۹

عشق بیهوده سر تربیت او دارد

صائب آن نیست که شایسته کاری باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۱۰

نظرات