صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۵۷

۱

گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد

نیست ممکن که توان یافت کجا می باشد

۲

خلق را داروی بیهوشی حیرت برده است

ورنه او با همه کس در همه جا می باشد

۳

نیست ممکن که ز من دور توانی گردید

عینک صافدلان دورنما می باشد

۴

از سر کوی تو هرکس که کند عزم سفر

گر به فردوس رود رو به قفا می باشد

۵

در دل ماست خیال تو و از ما دورست

عکس از آیینه در آیینه جدا می باشد

۶

خضر در دامن صحرای طلب کمیاب است

ورنه در هر سیهی آب بقا می باشد

۷

جگر سوخته صاحب نظران می دارند

مشک در ناف غزالان ختا می باشد

۸

دل سنگ تو ز بیتابی ما آسوده است

قبله را کی خبر از قبله نما می باشد؟

۹

نیست ممکن که به رویش نگشایند دری

هرکه در حلقه مردان خدا می باشد

۱۰

سر آزاده و درد سر دولت، هیهات

تیغ بر فرق من از بال هما می باشد

۱۱

رهنوردی که سبکبار ز دنیا گذرد

خار در رهگذرش دست دعا می باشد

۱۲

هرکه جان داده درین راه، رسیده است به جان

دل هرکس که ز جا رفت بجا می باشد

۱۳

از دم گرم تو صائب دل افسرده نماند

نفس سوختگان عقده گشا می باشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۱۱

نظرات