صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۴۸۱

۱

حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند

رفت سیلاب به دریا و خس و خار بماند

۲

در بساط من سودازده زان باغ و بهار

خار خاری است که در سینه افگار بماند

۳

مرکز از دایره پروانه آزادی یافت

دل ما بود که در حلقه زنار بماند

۴

بال پرواز ز هر موج سرابش دادند

هرکه در بادیه عشق ز رفتار بماند

۵

عنکبوتی است که در فکر شکار مگس است

زاهد خشک که در پرده پندار بماند

۶

زیر گردون خبر از حال دل من دارد

هرکه را آینه در پرده زنگار بماند

۷

دل به نظاره او شد که دگر باز آید

آب گردید و در آن لعل گهر بماند

۸

جان نمی خواست درین غمکده ساکن گردد

از غبار دل ما در ته دیوار بماند

۹

شست از خون شفق صبح قیامت دامن

خون ما بود که بر گردن دلدار بماند

۱۰

می تواند گره از کار دو عالم وا کرد

دست هرکس ز تماشای تو از کار بماند

۱۱

دانه سوخته از خاک برآمد صائب

دل بی حاصل ما در ته دیوار بماند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۲۲

نظرات