
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۸۸
۱
هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند
بوشناسان به نسیم سحر آویخته اند
۲
بهر فردوس گروهی که ز دنیا گذرند
از هوایی به هوای دگر آویخته اند
۳
رگ خامی رسن گردن منصور شده است
میوه پخته کجا از شجر آویخته اند؟
۴
پرده بردار که چون ابر پریشان گردد
هر حجابی که ز پیش نظر آویخته اند
۵
تا به آن موی میان کس نتواند ره برد
زلف مشکین ترا تا کمر آویخته اند
۶
چشم شوخ تو به عیب دگران مشغول است
ورنه صد آینه در رهگذر آویخته اند
۷
غافلند از دل پر آبله خود صائب
ساده لوحان که به عقد گهر آویخته اند
تصاویر و صوت

نظرات