
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۰۱
۱
بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
باده از شیشه سربسته به جامم کردند
۲
استخوان در تن من پنجه مرجان گردید
زان میی کز لب لعل تو به جامم کردند
۳
در طلب رفت چو قمری همه عمر مرا
تا سرافراز به یک حلقه دامم کردند
۴
کوه را لنگر من داشت سبک چون پر کاه
لاله رویان جهان کبک خرامم کردند
۵
سالها سختی ایام کشیدم چو عقیق
تا عزیزان چو نگین صاحب نامم کردند
۶
شدم از لاغری انگشت نما چون مه نو
تا درین دایره چون بدر تمامم کردند
۷
لله الحمد که از خوان جهان روزی من
رغبتی بود که مردم به کلامم کردند
۸
صائب از بی دهنی بود که شیرین دهنان
قانع از بوسه شیرین به پیامم کردند
تصاویر و صوت


نظرات