
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۱۳
۱
عشرت روی زمین بی سر و پایان دارند
دخل بی خرج اگر هست گدایان دارند
۲
فارغند از غم دستار و سرانجام لباس
چه حضورست که خورشید قبایان دارند
۳
گرچه چون غنچه نورسته به ظاهر گرهند
در سراپرده دل عقده گشایان دارند
۴
چهره نعمت الوان دو سه روزی سرخ است
دامن عیش ابد لقمه ربایان دارند
۵
سرو از کشمکش باد خزان آزادست
بی کلاهان چه غم از فوطه ربایان دارند؟
۶
بر سر گنج به خون جگر افطار کنند
این چه فقرست که این خواجه نمایان دارند
۷
روزگاری است که ارباب تنعم صائب
چشم رغبت به لب نان گدایان دارند
تصاویر و صوت

نظرات