
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۳۶
۱
سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند
سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟
۲
می شود جلوه بت راهنمایش به خدا
گر به اخلاص کسی خدمت بتخانه کند
۳
از شبیخون نسیم سحر ایمن گردد
شمع پیراهن اگر از پر پروانه کند
۴
خاک در کاسه خورشید کند جولانش
هر که را سلسله زلف تو دیوانه کند
۵
بر دل سنگ خورد شیشه رعنایی سرو
در ریاضی که قدت جلوه مستانه کند
۶
لنگر کشتی طوفان زده گوهر نشود
سنگ اطفال چه با شورش دیوانه کند؟
۷
زاهد از گردش او نشأه ساغر یابد
چرخ اگر خاک مرا سبحه صد دانه کند
۸
صائب از قید فلک می جهد آخر بیرون
تیر چون قصد اقامت به کمانخانه کند؟
تصاویر و صوت


نظرات