
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۴۸
۱
هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود
۲
نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود
۳
در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
آسمان یک گره خاطر آن صحرا بود
۴
بیشتر نوسفران طالع شهرت دارند
ورنه آوارگی ما، چه کم از عنقا بود؟
۵
یک سر تیر ز ما سایه جدا می گردید
روزگاری که دل وحشی ما با ما بود
۶
پیش ازان دم که رسد بحر به شیرازه موج
صف مژگان تو در دیده خونپالا بود
۷
در غم این شادی ناآمده را می دیدیم
چهره صبح ز زلف شب ما پیدا بود
۸
حسن یک جلوه مستانه درین بزم نکرد
تنگی حوصله ها مهر لب مینا بود
۹
نرسیدیم به پروانه راحت صائب
خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
تصاویر و صوت


نظرات