
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۴۹
۱
هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
خنده کبک دلیل ره صیاد بود
۲
ده زبانی به بلای سیهت اندازد
لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود
۳
دست گردون پر و بالم شکند چون جوهر
اگر آرامگهم بیضه فولاد بود
۴
داغ رشک است که در خون جگر غوطه زده است
این نه لاله است که بر تربت فرهاد بود
۵
چون صبا گرد سراپای چمن گردیدم
غنچه ای نیست که نیمی ز دلش شاد بود
۶
صائب از طبع خدا داد جهان گلشن ساخت
چشم بد دور ز حسنی که خداداد بود
تصاویر و صوت

نظرات