
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۵۱
۱
تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟
رگ من جاده نشتر آزار بود
۲
همچنان در ته دیوار شکسته است تنم
اگرم بال هما طره دستار بود
۳
تازه و تر برساند به بهار دگرش
گل اگر در قفس مرغ گرفتار بود
۴
چند در کوی تو ای خانه برانداز وفا
نامه ام در بغل رخنه دیوار بود؟
۵
ثمر پخته نگیرد به سر شاخ قرار
سر منصور ز خامی است که بر دار بود
۶
نتوان حرف کشید از لب ما چون لب جام
ساکن میکده شرط است که ستار بود
۷
کمترین عقده سر در گم او آبله است
در ره عشق که یک عقده گشا خار بود
۸
لذت عشق فراموش نگردد صائب
این نه درسی است که محتاج به تکرار بود
تصاویر و صوت

نظرات