
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۶۴
۱
باغ در بسته ما دیده پوشیده بود
گل ناچیده ما دامن برچیده بود
۲
صورت خوب به هر مشت گلی می بخشند
تا که شایسته اخلاق پسندیده بود؟
۳
دانه ای می جهد از برق حوادث سالم
که زمین در نظرش تابه تفسیده بود
۴
فیض آزادگی و آب حیات است یکی
سرو را خرمی از دامن برچیده بود
۵
نیست در چشم پریشان نظران نور یقین
این گهر در صدف دیده پوشیده بود
۶
پیش چشمی که شد از سرمه وحدت روشن
صدفی نیست که بی گوهر سنجیده بود
۷
از جهانگردی ظاهر نشود کار تمام
هرکه در خویش سفر کرد جهاندیده بود
۸
سالکان بی نظر پیر به جایی نرسند
رشته بی دیده سوزن ره خوابیده بود
۹
تا قیامت نشود غنچه گل آغوشش
هرکه در خانه زین مست ترا دیده بود
۱۰
فارغ از سیر گلستان جهانم صائب
که پریخانه من دیده پوشیده بود
تصاویر و صوت

نظرات