صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۵۶۷

۱

شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود

دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود

۲

خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت

بس که چون تیغ مرا ذوق ز عریانی بود

۳

دیده شوخ به گرداب غم انداخت مرا

یاد آن روز که در عالم حیرانی بود

۴

شیشه و سنگ بغل گیری هم می کردند

چه صفا بود که در عالم روحانی بود

۵

شوق روزی که به گرد تو مرا می گرداند

آسمان صورت دیوار گرانجانی بود

۶

شهری از حسن غریب تو بیابانی شد

عاشق لیلی اگر یک دو بیابانی بود

۷

از سر کوی تو روزی که به جنت رفتم

توشه راه من از اشک پشیمانی بود

۸

چون قلم تا کمر هستی ناقص بستم

تیغ دایم به سرم از خط پیشانی بود

۹

تا برآورد سر از حلقه مستی صائب

دل ما شانه کش زلف پریشانی بود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۷۱
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۹۲۹
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۶۴

نظرات

user_image
nabavar
۱۴۰۲/۱۱/۰۶ - ۱۶:۴۹:۱۲
با همین قافیه از عباس نیای نوری ” نیا “ بی ریایی گذشت  آنچه مرا با تو هم صدایی بود که آشنایی ما لطف  کبریایی  بود گذشت آنچه مرا درشب سیاه و غمین امید صبح و خیال تو لایلایی بود گذشت آن که دمی یاد دوستان بودی گمان  ما  به  رفیقی و  دیر پایی بود مثال آینه ی صاف و پاک  از  زنگار امید  ما  به  نگاه  تو بی جدایی بود به پای  عشق  نوشتیم  گر محبت تو به چشم  حسرت ما دود مبتلایی بود کنار جوی نشستیم و تشنه لب ماندیم که ناز   کار  تو و کار ما گدایی بود  نوای  چنگ  تو آهنگ  در مخالف زد  که ضرب دست تو آوای بی وفایی بود به ساغر تو ندیدیم باده ای از مهر که رنگ  و بوش همانند  آشنایی بود اگر ”نیا“ به قمار تو باخت هستی را گذشت ، لیک گمانش به بی ریایی بود