صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۵۷۰

۱

باد را راه در آن طره پیچان نبود

شانه را دست بر آن زلف پریشان نبود

۲

در شهادت دل من همت دیگر دارد

نشوم کشته به زخمی که نمایان نبود

۳

عندلیبی که به هر غنچه دلش می لرزد

بهتر آن است که در صحن گلستان نبود

۴

دل ز تسخیر سر زلف تو شد شادی مرگ

مور را حوصله ملک سلیمان نبود

۵

صحبت دختر رز طرفه خماری دارد

هیچ کس نیست که از توبه پشیمان نبود

۶

شرمگینان به خموشی ادب خصم کنند

تیغ این طایفه در معرکه عریان نبود

۷

شانه را ناخن تدبیر به سرپنجه نماند

مشکل زلف گشودن زهم، آسان نبود

۸

آنقدر شور که باید همه با خود دارد

داغ ما در خم تاراج نمکدان نبود

۹

مصرعی سر نزند از لب فکرت صائب

اگر آن زلف سیه سلسله جنبان نبود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۶۵

نظرات

user_image
حباب نگران لب یک رود
۱۳۹۴/۰۶/۲۸ - ۱۳:۱۸:۲۹
برای عزیزی نوشتم:ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنیخاری به خود میبندی و ما را زسر وا میکنینوشت: عندلیبی که به هر غنچه دلش میلرزد بهتر آن است که در صحن گلستان نبود