صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۵۷۲

۱

در خیالم اگر آن زلف پریشان می‌بود

نفس سوخته‌ام سنبل و ریحان می‌بود

۲

دردمندان چه قدر خون جگر می‌خوردند

درد بی‌دردی اگر قابل درمان می‌بود

۳

می‌شد از حبس دل دولت هرجایی خون

رزق اسکندر اگر چشمه حیوان می‌بود

۴

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

همه روی زمین یک لب خندان می‌بود

۵

دارد از خرمن من برق دریغ ابر بهار

آه اگر مزرع من تشنه باران می‌بود

۶

داده بودند عنان تو به دست تو، اگر

جنبش نبض تو در قبضه فرمان می‌بود

۷

صائب اسرار جهان جمله به من می‌شد فاش

اگر آیینه من دیده حیران می‌بود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۶۶

نظرات