
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۷۴
۱
می شود آب روان چون به رگ تاک رود
صرفه آب در آن است که در خاک رود
۲
همه شب گرد دل سوختگان می گردی
کس ندیدم که در آتش چو تو بیباک رود
۳
گرد گشتیم و بلندست همان پایه ما
خاکساری علمی نیست که در خاک رود
۴
خشک شد چشمه شمشیر ز سرگرمی من
تا ازین شعله آتش چه به فتراک رود
۵
چشمه عشق به دریای کرم پیوسته است
نظر عشق به هرکس که فتد پاک رود
۶
حال مرغان گرفتار چه خواهد بودن؟
در مقامی که قفس با دل صد چاک رود
۷
حیف و صد حیف که در عالم امکان صائب
گوشه ای نیست که کس با دل غمناک رود
تصاویر و صوت



نظرات