
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۷۸
۱
عارف از راه به سجاده تقوی نرود
تیغ بر کف به سر منبر دعوی نرود
۲
با سیه دل ید بیضا چه تواند کردن؟
زنگ کفر از دل فرعون به موسی نرود
۳
سطحیان چون به ته کار توانند رسید؟
صورت از خاطر آیینه به معنی نرود
۴
خضر از رهزنی موج سراب آسوده است
دل آگاه به دنبال تمنی نرود
۵
در بیابان نتوان زاد ز همراهان خواست
وای برآن که پی توشه عقبی نرود
۶
تشنه میکده از جام نگردد سیراب
به غزال از دل من حسرت لیلی نرود
۷
دل نفس بیهده سوزد به صفاکاری جسم
زنگ از سرو به خاکستر قمری نرود
۸
صائب آید ز پیش نعمت دنیا بی خواست
طالب رزق اگر از پی دنیی نرود
تصاویر و صوت

نظرات