
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۸۵
۱
کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
۲
باده گر آب حیات است به اندازه خوش است
خون چو بسیار شود نشتر آزار شود
۳
از پریشان نظری بس که دلم مجروح است
زنگ بر آینه ام مرهم زنگار شود
۴
هرکجا پرده ز روی تو فتد، بر شبنم
دامن لاله و گل بستر بیمار شود
۵
دست در دامن مطلب همه جا سیر کند
هرکه در راه طلب قافله سالار شود
۶
عندلیبان نفس بیهده ای می سوزند
این نه کاری است که از پیش به گفتار شود
۷
کار چون راست به تدبیر نیاید صائب
می برم رشک بر آن دست که از کار شود
تصاویر و صوت


نظرات