
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۸۶
۱
چه بهشتی است که دستم کمر یار شود
مغرب بوسه ام آن مشرق گفتار شود
۲
برندارم لب خود آنقدر از لعل لبش
که دل خسته ام از درد سبکبار شود
۳
گرد آن شمع جهانسوز بگردم چندان
که پر سوخته ام شعله دیدار شود
۴
گر من از تلخی این درد بمیرم حیف است
که شکر خنده او شربت بیمار شود
۵
از جگر خوردن ما عشق جگردار شده است
که شرر شعله سرکش ز خس و خار شود
۶
خط اگر گرد رخت رنگ قیامت ریزد
چشم مست تو محال است که هشیار شود
۷
پای بیرون منه از گوشه عزلت صائب
تا گلستان جهان یک گل بی خار شود
تصاویر و صوت

نظرات