
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۰۵
۱
دل عاشق تهی از اشک دمادم نشود
بحر چندان که زند جوش کرم کم نشود
۲
نتوان حرف کشید از لب ما چون لب جام
راز ما اخگر پیراهن محرم نشود
۳
بیشتر شد ز می ناب مرا تنگی دل
گره از آب محال است که محکم نشود
۴
رفت عمرم همه در پند و نصیحت، غافل
که سگ نفس به تعلیم معلم نشود
۵
یافت سی پاره ز پاشیدن صحبت دل جمع
دل صد پاره ما نیست فراهم نشود
۶
نیست ممکن که به خورشید توانی پیوست
تا دلت آب درین باغ چو شبنم نشود
۷
بوسه زان لب نشود کم به گرفتن صائب
از نگین نقش ز بسیار زدن کم نشود
تصاویر و صوت


نظرات