صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۶۰۸

۱

حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود

نور خورشید، نظربند ز روزن نشود

۲

نبرد خنده ظاهر ز دل تنگ ملال

غنچه را دل تهی از خون به شکفتن نشود

۳

باد دستان ز گرانباری زر آزادند

سنگ یک لحظه فزون بار فلاخن نشود

۴

می شود خرده جانها یکی از وصل هزار

آه اگر دانه من واصل خرمن نشود

۵

دل روشن ز هوادار نبالد بر خویش

شعله ور آتش یاقوت ز دامن نشود

۶

صبح خورشید جهانتاب بود چشم سفید

چشم یعقوب محال است که روشن نشود

۷

چاه خس پوش خطر بیش ز رهزن دارد

دوربین امن ز همواری دشمن نشود

۸

برمیاور سر دعوی ز گریبان غرور

که علم کس به کمال از رگ گردن نشود

۹

سوز دل کم نشد از تیغ شهادت صائب

آتش سنگ خموش از نم آهن نشود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۸۳

نظرات