
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۲۷
۱
خانه بر دوش غریبی ز وطن میآید
رو خراشیده عقیقی به یمن میآید
۲
آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت
از حسودان به سر زلف سخن میآید
۳
حرم عصمت یوسف چه نشاطانگیز است
طفل یکروزه در آنجا به سخن میآید
۴
خاطرش آینهٔ برگ خزان میگردد
هرکه بیبادهٔ گلگون به چمن میآید
۵
رخت هستی نگشود از دل ما بند ملال
این گشاد از ید بیضای کفن میآید
۶
صدف از اشک گهر دامن دریا گردد
هرکجا خامهٔ صائب به سخن میآید
تصاویر و صوت

نظرات