
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۳
۱
برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟
۲
کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان
که از دشمن نخواهد وقت فرصت کینه خود را
۳
درین دریا حبابی چهره مقصود می بیند
که کرد از کاسه زانوی خود آیینه خود را
۴
چو طفلان هفته ای یک روز آزادی نمی خواهم
بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را
۵
مگر بی خواست آب رحم گرد دیده اش گردد
به دشمن می نمایم سینه بی کینه خود را
۶
نگنجد در ته دامان ساحل گوهر رازم
به دریا می سپارم چون صدف گنجینه خود را
۷
میان اهل دل صائب نیارد سر بر آوردن
نسازد دوست هر کس دشمن دیرینه خود را
تصاویر و صوت



نظرات