
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۳۵
۱
آب در دیده پیمانه می می آید
این چه شورست که از کوچه نی می آید
۲
نفس عیسوی از سینه خم می جوشد
بوی روح از لب پیمانه می می آید
۳
اشک را موی کشان تا سر مژگان آورد
کار سنگ یده از ناله نی می آید
۴
سنگ در دامن اطفال به رقص آمده است
می توان یافت که دیوانه به حی می آید
۵
طمع همت ازین شهرنشینان غلط است
این نسیمی است که از جانب طی می آید
۶
من که باشم که ز رفتار تو از جا نروم؟
که ترا آهوی رم کرده ز پی می آید
۷
که به دامان گلستان لب میگون مالید؟
کز لب غنچه گل نکهت می می آید
۸
آنچه می آید از افکار تو بر دل صائب
از می ناب کجا آید و کی می آید؟
تصاویر و صوت



نظرات