
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۴۴
۱
نه همین دل ز سر زلف تو مفتون گردید
هرکه پیوست به این سلسله مجنون گردید
۲
حسن از تربیت عشق زبان آور شد
سرو در زیر پر فاخته موزون گردید
۳
شب مهتاب بود روز سیه در نظرش
دل هرکس که در آن طره شبگون گردید
۴
بخل آن روز دوانید رگ و ریشه به خاک
که زمین پرده مستوری قارون گردید
۵
هرکه مفتون سر زلف سخن شد، داند
که دل صائب از اندیشه چرا خون گردید
تصاویر و صوت


نظرات