
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۵۲
۱
پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید
چشم داغم شده از شوق نمکزار سفید
۲
در دیاری که تو از جلوه فروشان باشی
گل ز خجلت نشود بر سر بازار سفید
۳
پیش من دم نتواند ز نظربازی زد
گرچه شد دیده یعقوب درین کار سفید
۴
آنقدر همرهی از بخت سیه می خواهم
که کنم دیده خود در قدم یار سفید
۵
سعی کن تا ز سیاهی دلت آید بیرون
همچو زاهد چه کنی جبه و دستار سفید؟
۶
صائب از دست مده جام می گلگون را
از شکوفه چو شود چادر گلزار سفید
تصاویر و صوت


نظرات