
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۶۳
۱
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد
بیار باده که طشت خرد ز بام افتاد
۲
حباب وار به سرگشتگی مثل گردد
سفینه ای که به گرداب خط جام افتاد
۳
مباد از سر زنار کم سر مویی
چه شد که سلسله سبحه از نظام افتاد
۴
چو سبزه فرش شد و همچو آب رفت از دست
نگاه هرکه بر آن سرو خوش خرام افتاد
۵
به چشم روشنی دام می رود صیاد
کدام مرغ همایون دگر به دام افتاد؟
۶
درین نشیمن آشوب پخته شو زنهار
زنند پای به فرقش چو میوه خام افتاد
۷
علاج کلفت خود زود می کنم صائب
دگر به دست من امروز یک دو جام افتاد
تصاویر و صوت

نظرات