
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۶۷
۱
فروغ گوهر دل از سر زبان تابد
صفای باغ ز رخسار باغبان تابد
۲
نمی توان به جگر داغ عشق پنهان کرد
که نور این گهر از روزن زبان تابد
۳
مگر میانجی دیوار جسم برخیزد
که آفتاب تو بر پیشگاه جان تابد
۴
درین زمانه باطل کسی که حق گوید
برای خویش چو منصور ریسمان تابد
۵
اگر چو غنچه مرا صد زبان بود در کام
حجاب عشق تو بر هم گه بیان تابد
۶
به نور عقل نبردیم ره ز خود بیرون
مگر ستاره دیگر ز آسمان تابد
۷
تو گرم جلوه و صائب به خون خود غلطد
که پرتو تو مبادا به این و آن تابد
تصاویر و صوت

نظرات