
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۶۸
۱
مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد
چو غرقه ای که به هر موجه خطر چسبد
۲
کشیده است مرا عشق زیر بار غمی
که از تحمل آن کوه بر کمر چسبد
۳
به دار، الفت منصور حجت خامی است
که میوه خام چو افتاد بر شجر چسبد
۴
کسی که دست به زلف دراز او دارد
چرا به دامن این عمر مختصر چسبد؟
۵
بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است
که از حلاوت آن لب به یکدگر چسبد
۶
میسرست چو اندیشه تو صائب را
چرا به دامن اندیشه دگر چسبد؟
تصاویر و صوت

نظرات