صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۶۸۲

۱

ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد

که هرکه مانده شود بار کاروان گردد

۲

مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست

که میهمان خجل از روی میزبان گردد

۳

مجو زیاده درین میهمانسرا ز نصیب

که میهمان ز فضولی به دل گران گردد

۴

دل آرمیده شود نفس چون به فرمان شد

که ایمنی سبب خواب پاسبان گردد

۵

به بلبلی که بدآموز شد به کنج قفس

زبان مار خس و خار آشیان گردد

۶

نثار عشق جوانمرد کرده نقد حیات

غریب نیست زلیخا اگر جوان گردد

۷

زبان شمع به صد آب و تاب می گوید

که مد عمر سبکسیر از زبان گردد

۸

به قدر آنچه کنند ایستادگی در فکر

سخن به گرد جهان آنقدر روان گردد

۹

به نان خشک قناعت کند سعادتمند

هما ز مغز تسلی به استخوان گردد

۱۰

ز شورچشمی ادبار غافل افتاده است

سبکسری که به اقبال شادمان گردد

۱۱

به خرد کردن دانه است آسیا را چشم

مدان ز لطف اگر گردت آسمان گردد

۱۲

اگر به کوه گرانسنگ پا بیفشارم

ز برق تیشه تردست من روان گردد

۱۳

مکن ز سختی ایام رو ترش صائب

که مغز، نرم ز زندان استخوان گردد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۱۴
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۱۵

نظرات