
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۰۵
۱
جهان حیات کسی را ضمان نمیگردد
که مصدر اثری در جهان نمیگردد
۲
ز کلفت تو چه پرواست سیل حادثه را؟
غبار سد ره کاروان نمیگردد
۳
قدم ز جاده راستی برون مگذار
که تیر راست خجل از نشان نمیگردد
۴
نسیم غنچه تصویر را به حرف آورد
هنوز یار من به من همزبان نمیگردد
۵
ز صبح صادق اگر پیرهن کنم در بر
صداقتم به تو خاطر نشان نمیگردد
۶
شکایت من از افلاک اختیاری نیست
ستمرسیده حریف زبان نمیگردد
۷
چه حاجت است نگهبان سیاهچشمان را؟
به گرد کله آهو شبان نمیگردد
۸
تو بینیاز و به جز حرف گرد سرگشتن
مرا به هیچ حدیثی زبان نمیگردد
۹
محبت است و همین شیوه جوانمردی
گمان مبر که زلیخا جوان نمیگردد
۱۰
ز سنگ تفرقه خالی شده است دامانش
به گرد خاک، عبث آسمان نمیگردد
۱۱
هزار بار مرا کرد امتحان صائب
هنوز عشق به من مهربان نمیگردد
تصاویر و صوت


نظرات