
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۱۸
۱
جواب نامه ما را صبا نمی آرد
به چشم، کاغذی از توتیا نمی آرد
۲
زمانه ای است که باد بهار با آن لطف
به سبزه مژده نشو و نما نمی آرد
۳
نسیم برق عنان را چه پیش آمده است؟
که رو به کلبه احزان ما نمی آرد
۴
به پرسشی نکند یاد، تلخکامان را
لب تو حق نمک را بجا نمی آرد
۵
ازان سبب دل سوزن همیشه سوراخ است
که تاب دوری آهن ربا نمی آرد
۶
چرا نسیم سر زلف در دل شبها
مرا به خاطر آن بیوفا نمی آرد؟
۷
جواب نامه جانسوز شکوه ناکان را
به دست برق بده گر صبا نمی آرد
۸
به ترک فقر، کلاه کسی سزاوارست
که سر فرود به بال هما نمی آرد
۹
مجو ز سینه اغیار داغ غم صائب
زمین شور گل مدعا نمی آرد
تصاویر و صوت

نظرات