
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۲
۱
گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش را
چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟
۲
در آغوشِ نسیم ِ صبحدم بیپرده چون بینم؟
گلِ رویی که من وا کردهام بندِ نقابش را
۳
به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی؟
که وقت نیسواری میگرفتم من رکابش را؟
۴
به خونم زد رقم، تا با قلم شد آشنا دستش
پریرویی که میبردم به مکتب من کتابش را
۵
نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل
چسان بینم به جام دیگران صائب شرابش را؟
تصاویر و صوت



نظرات