صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۷۳۵

۱

ز خود گسسته چه پروای آن و این دارد؟

به خود رسیده چه حاجت به همنشین دارد؟

۲

ز آسیای فلک بار برده ام بیرون

مرا چگونه تواند فلک غمین دارد؟

۳

امید هست به پروانه نجات رسد

چو شمع هرکه نفسهای آتشین دارد

۴

عجب که بر دل مجروح ما گذاری دست

که آستین تو از زلف بیش چین دارد

۵

ازان زمان که مرا بر گرفته ای از خاک

هنوز سایه من ناز بر زمین دارد

۶

به خرمنی نرسد برق فتنه را آسیب

که حصن عافیت از دست خوشه چین دارد

۷

ز نوش قسمت زنبور نیست غیر از نیش

ازین چه سود که صد خانه انگبین دارد؟

۸

برای پاکی دامان ما بهار از گل

هزار پنجه خونین در آستین دارد

۹

به آب خضر کند تلخ زندگانی را

ز خط عقیق تو زهری که در نگین دارد

۱۰

ز شرم عارض او آفتاب عالمتاب

به هر طرف که رود چشم بر زمین دارد

۱۱

تمنعی که به فقر از غنا رسد این است

که شرم فقر دلش را ز غم حزین دارد

۱۲

به خوردن جگرش در لباس، دندانی است

گهر به ظاهر اگر رشته را سمین دارد

۱۳

یکی است نقش چپ و راست در نگین صائب

کجا خبر دل حیران ز کفر و دین دارد؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۷۰۳
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۴۰

نظرات