
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۴۲
۱
شراب روز دل لاله را سیه دارد
ازین سخن مگذر سرسری که ته دارد
۲
فروغ مشعل خورشید کرم شب تاب است
چنین که زلف تو روز مرا سیه دارد
۳
چه فیضها صدف از پرتو خموشی یافت
گهر شود به کفش آب، هرکه ته دارد
۴
چگونه بدر نگردد هلال غبغب او؟
ز ناز بالش خورشید تکیه گه دارد
۵
عنان گسسته چو سیلاب می روم، بفرست
توجهی که عنان مرا نگه دارد
۶
چسان برون ندهم شعله شکایت را؟
ازان دلی که چو مجمر هزار ره دارد
۷
گشود بند قبا بی حجاب، آه کجاست
که چشم روزن این خانه را نگه دارد
۸
درازدستی در کاروان احسان نیست
وگرنه چندین یوسف هنر به چه دارد
۹
کسی که فکر سر خود نمی کند صائب
همیشه باد به کف، خاک در کله دارد
تصاویر و صوت


نظرات