
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۴۷
۱
خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد
همیشه سر به گریبان ماتمی دارد
۲
تو مرد صحبت دل نیستی، چه می دانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
۳
اگر چه ملک عدم کم عمارت افتاده است
غریب دامن صحرای خرمی دارد
۴
مکن ز رزق شکایت که کعبه با آن قدر
ز تلخ و شور همین آب زمزمی دارد
۵
هزار جان مقدس فدای تیغ تو باد
که در گشایش دلها عجب دمی دارد!
۶
لب پیاله نمی آید از نشاط بهم
زمین میکده خوش خاک بی غمی دارد
۷
مباد پنجه جرأت در آستین دزدی
کمان چرخ مقوس همین دمی دارد
۸
تو محو عالم فکر خودی، نمی دانی
که فکر صائب ما نیز عالمی دارد
تصاویر و صوت

نظرات
محمد مهذب رحیم زاده
hamid