
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۵۲
۱
درین بهار به گلزار رفتنی دارد
به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد
۲
کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب
به چشم روشنی باغ رفتنی دارد
۳
ز نوبهار برومند گردد امیدش
به توبه هرکه امید شکستنی دارد
۴
ز برگریز خزان، بلبلی است فارغبال
که زیر بال و پر خویش گلشنی دارد
۵
به چار موجه وحشت فتد ز یاد بهشت
ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد
۶
مرا به گوهر شب تاب رشک می آید
که در چراغ خود از آب روغنی دارد
۷
ز بس که چشم من از چشم شور ترسیده است
به خانه ای ننهد پا که روزنی دارد
۸
برون ز اطلس گردون نمی رود صائب
علاقه هرکه چو عیسی به سوزنی دارد
تصاویر و صوت


نظرات