صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۷۶۵

۱

ترا چه غم که شب ما دراز می‌گذرد؟

که روزگار تو در خواب ناز می‌گذرد

۲

غرض ز سنگدلی داغ کردن شهداست

به لاله‌زار اگر آن سرو ناز می‌گذرد

۳

نیازمندی از او همچو ناز می‌بارد

ز ناز اگر چه ز من بی‌نیاز می‌گذرد

۴

ز پا کشیدن زلف و غبار خط پیداست

که وقت خوبی آن دل‌نواز می‌گذرد

۵

تو همچو باد سبک می‌روی، چه می‌دانی

بر این خرابه چه از ترکتاز می‌گذرد؟

۶

ز پرده‌داری دل سینه‌ام چو گل شد چاک

چه بر صدف ز گهرهای راز می‌گذرد

۷

حیات زنده‌دلان در گداز خویشتن است

نمرده شمع کج از گداز می‌گذرد؟

۸

خبر ز عشق حقیقی ندارد آن غافل

که زندگیش به عشق مجاز می‌گذرد

۹

ز کشور دل محمود گرد می‌خیزد

اگر نسیم به زلف ایاز می‌گذرد

۱۰

زبان تیغ شهادت چنان فریبنده است

که خضر از سر عمر دراز می‌گذرد

۱۱

چو صائب آن که به دولت‌سرای فقر رسید

ز صاحبان کرم بی‌نیاز می‌گذرد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۵۴

نظرات

user_image
فهیمه
۱۳۹۵/۰۴/۳۱ - ۱۵:۲۲:۰۸
سلام. در مورد مصراع 14 ، کج درسته؟ نباید کجا بشه؟
user_image
امیررضا
۱۳۹۷/۰۱/۲۷ - ۰۲:۲۰:۳۶
سلام. خانم فهیمه درست می گن؛ باید بشه "نمرده شمع کجا از گداز می گذرد"
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۱۱/۱۵ - ۱۴:۰۱:۲۲
ز کشور دل محمود گرد می خیزداگر نسیم به زلف ایاز می گذرداینجا مراد از محمود سلطان محمود غزنوی است که به سلطان غازی هم معروف بوداو به ایاز عشق زمینی داشت سلطان محمود اساسا مردی غلامباره بود .جز *ایاز*غلامان خوبروی بسیار داشت .درحبیب السیرآمده است که وقتی فضل بن احمد وصف غلامی را در یکی از شهرهای ترکستان شنید، کسی را مخفیانه به آنجا فرستاد و او را خرید و درلباس زنانه به غزنین آورد.اما سلطان محمد به نحوی از قضیه خبردار شد و غلام را از وزیرش خواست.چون وزیر انکارکرد سلطان به مطادره اموال او دستور داد!!!!!!!!!!