
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۶۶
۱
ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
۲
گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است
دل گرفته ما را توان وا کرد
۳
درین ریاض به بی حاصلی علم گردد
چو سرو مصرع موزونی آن که انشا کرد
۴
سیاه کرد به چشمش جهان روشن را
اگرچه در تن خفاش روح عیسی کرد
۵
مرا به دست تهی همچو شانه می باید
گره ز کار پریشان عالمی وا کرد
۶
نمی رسد به زمین پایش از صدای رحیل
سبکروی که سرانجام زاد عقبی کرد
۷
ز تیغ حادثه پروا نمی کند عاشق
ز موج تر نشود هرکه دل به دریا کرد
۸
در آفتاب جهانتاب محو شد صائب
چو شبنم آن که دل خویش را مصفا کرد
تصاویر و صوت

نظرات