
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۹۸
۱
ملال در دل آزاده جا نمی گیرد
زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد
۲
حریف پرتو منت نمی شود دل من
ز صیقل آینه من جلا نمی گیرد
۳
کجا دراز شود پیش این سیاه دلان؟
که رنگ، دست غیور از حنا نمی گیرد
۴
سری به افسر آزادگی سزاوارست
که جا به سایه بال هما نمی گیرد
۵
به هرکه نیست به حق آشنا، ندارد کار
سگی است نفس که جز آشنا نمی گیرد
۶
چگونه بلبل ازین گلستان کند پرواز؟
که شبنم از رخ گلها هوا نمی گیرد
۷
سبک ز دشت وجود آنچنان گذر کردیم
که خون آبله ای پای ما نمی گیرد
۸
اگر سفر کنی از خویش در جوانی کن
که جای پای سبکرو عصا نمی گیرد
۹
کریم را ز طرف نیست چشم استحقاق
به کفر، رزق ز کافر خدا نمی گیرد
۱۰
اگر ز اهل دلی از گزند ایمن باش
سگ محله عشق آشنا نمی گیرد
۱۱
کشیده ام ز طمع دست خود چنان صائب
که نقش، پهلویم از بوریا نمی گیرد
تصاویر و صوت


نظرات